برای زیانکاران واقعى ، ویژگى هاى زیر از قرآن استفاده مى شود :
1 . شیطان را ولىّ و دوست و سرپرست خود گرفته اند .(نساء ،119)
2 . بقاى الهى را دروغ مى انگارند .(انعام ،31 ـ یونس ،45)
3 . فرزندان خود را مى کشند .(انعام ،140)
4 . کفه میزان اعمال شان در روز قیامت سبک است .(مؤمنون ، 103)
5 . فاسقانى که آن چه را خدا به وصل کردن آن امر کرده مى گسلند و در زمین فساد مى کنند .(بقره ،27)
6 . به کتاب آسمانى کفر مىورزند .(بقره ،121)
7 . خود را از مکر الهى ایمن مى پندارند .(اعراف ،99)
8 . به آیات الهى کفر مىورزند .(زمر ،63)
9 . به باطل ایمان دارند و به خدا کفر مى روزند .(عنکبوت ،52)
10 . جزء حزب شیطان هستند .(منافقون ،9)
11 . از غیر دین اسلام پیروى مى کنند .(آل عمران ،85)
12 . از کفار اطاعت مى کنند .(آل عمران ،149)
13 . پیامبران الهى را تکذیب مى کنند .(اعراف ،92)
14 . ایمانشان تنها به زبان است .(حج ،11)
اطاعت از خدا و پیامبران و پیروى از دین اسلام و دستورات الهى ، موجب رهایى از زیانکارى و خسران است .
آزادى در قرآن
چکیده: نویسنده با تفکیک و تعریف آزادى فلسفى و آزادى حقوقى و تقسیم آن به آزادى معقول و نامعقول، نظریه اسلام را درباره این اقسام ذکر مى کند و با تبیین و رفع ابهام از پاره اى آیات در این زمینه، به بیان نسبت آزادى با قانون مى پردازد. در ادامه نیز به نکاتى درباره نسبت اختیار و برخى آیات که به ظاهر دال بر نوعى جبر است اشاره مى کند.
ما چند نوع آزادى داریم:
1. آزادى فلسفى: انسان اساساً آزاد آفریده شده است. این مسأله اى است که هم فلسفه و هم عقلا و هم منطق قرآن آن را مسلم مى دانند. در روایتى، امیرمؤمنان به امام حسن(علیه السلام) مى فرمایند:
«لا تکن عبداً لغیرک، فقد خلقک الله حراً. هرگز بنده کسى نشو، چون خدا تو را در آفرینش آزاد آفریده است».
منطق اسلام همین است که انسانها بالفطره خودشان حق انتخاب دارند و نباید چیزى را بر آنها تحمیل کرد.
2. آزادى حقوقى: انسان این حق را دارد که از تمام مظاهر حیات و طبیعت بهره مند شود، چنان که در قرآن آمده است: «خلق لکم ما فى الأرض جمیعاً» یا «سخّر لکم ما فى السموات و الأرض جمیعاً». البته اینجا بحث است که این حقوق و آزادى، مطلق است یا نه. تمام اختلافهایى که بر سر مفهوم آزادى داریم، همین جاست.
از لحاظ حقوقى دو تعریف براى آزادى شده است:
الف) «الانطلاق من القیود»; یعنى اینکه انسان در تصرفاتش از هر تقیدى آزاد است.
ب) «امکان التمتع بالحقوق»; یعنى امکانات طورى در نظام فراهم شده باشد که هرکس بتواند به حقوق حقه خودش، مانند حق تعلیم و تربیت تا آنجا که قانون مشخص کرده است برسد. حال کدام یک از این دو معنا صحیح است؟
معناى اول اصلا معقول نیست. آیا امکان دارد جایى از دنیا بدون حد و مرز بتوانند هر کارى که دلشان مى خواهد انجام دهند؟ خیر; چون تزاحم مى شود. اما معناى دوم معقول است; یعنى اینکه هر انسانى که داراى حق مشروعى است بتواند از حق خود به نحو احسن و اکمل بهره مند شود. این معناى معقولى است که تمام عقلاى جهان آن را مى پذیرند. اگر پرسیده شود پس ارتباط آیه «لا إکراه فى الدین» با آیه اى که مى فرماید غیر از اسلام دینى از فرد قبول نمى شود چیست، گفته مى شود «لا إکراه فى الدین» نمى خواهد بگوید کسى را اجبار در دین نکنید; این یک مسأله طبیعى در دین است. لذا این آیه مى گوید که دین چیزى نیست که با چماق بشود به مردم باوراند و باید آن را با دلیل و برهان روشن کنید. آیه نمى گوید اسلام را عرضه نکنیم; بلکه مى گوید براى مردم ادله را روشن کنید تا خودشان اسلام را بپذیرند. اما آیه «إنَّ الدینَ عند الله إلاسلام» و آیه «و من یَبتغِ غیر الإسلام دیناً فلن یُقبلَ منه و هو فى الآخرة من الخاسرین» مى خواهد بگوید که بدانید دین پذیرفته پیش ما اسلام است. آن آیه مى گوید حقیقت، زوربردار نیست و باید دلیل اقامه کنید و این آیه مى گوید بدانید اگر غیر از اسلام دینى انتخاب کردید، در پایان کار متوجه مى شوید صحنه را باخته اید. این منطق قرآن، منطق عقلى است، منطق ارشاد است.
اگر پرسیده شود آیه «قل کلٌّ یَعمل على شاکلته» چگونه با اختیار سازگار است، پاسخ مى دهیم که آیه مى خواهد بگوید رفتار انسان از صفات درونى انسان و ساختار درونى اش نشأت گرفته است. حال این ساختار ممکن است بر اساس آفرینش یا اختیار شکل گرفته باشد و قرآن نمى گوید که این شاکله جبرى است; پس از این آیه مسأله جبر فهمیده نمى شود.
ممکن است پرسیده شود ادعاى شما این است که آزادى ریشه در فطرت دارد; اما مى بینیم که متفکران و فلاسفه بزرگ، نظیر افلاطون و ارسطو کمتر به این مقوله پرداخته اند و اگر به این مسأله پرداخته اند تحت عنوان جبر و اختیار بوده است، اما در آراى متفکران اسلامى، از آزادى حقوقى مدعاى شما کمتر اثرى مى بینیم. در پاسخ این سؤال مى گوییم شما ظاهراً اشتباه کرده اید. این مسأله که انسان فطرتاً مختار است و خودش سرنوشت خود را تعیین مى کند از گفته هاى افلاطون و ارسطو است. این مسأله که آزادى حقوقى از آزادى فطرى انسان نشأت گرفته است، گفتار تمام دانشمندان اسلامى است. البته عقیده من آن است که بیشتر اندیشه هاى تابناک این متفکران و فلاسفه بزرگ، برگرفته از تعالیم انبیاست; زیرا حکماى یونان روى تعالیم انبیا مطالعه کرده اند. همچنین اگر پرسیده شود آزادى حق انسان است و آزادى یعنى حاکمیت انسان بر سرنوشت خویش; بنابراین جایگاه قانون کجاست، پاسخ مى دهیم حق در مقابل تکلیف است. حق چیزى است که بر اساس فطرت یا طبیعت و یا سنت الهى براى انسان است و قانون نیز مرزبندى حقوق مى باشد. گاهى انسانها خودشان این مرزها را مشخص مى کنند و گاهى این مرزها با رهنمود شرع مشخص مى شود.
آیة الله معرفت
آیه ای که هر کلمه اش لطف است!
بگو: «اى بندگان من که بر نفس خویش اسراف (و ستم) کردهاید! از رحمت خداوند مأیوس نشوید، همانا خداوند همهى گناهان را مىبخشد، زیرا که او بسیار آمرزنده و مهربان است. (سوره زمر؛ آیه 53)
اگر فکرمی کنید زبانم لال! دامن خود را به گناهانی آلوده و پالوده اید که دیگر در دستگاه خداوند مثقالی آبرو برایتان نمانده است، از همین الان بگویم که سخت در اشتباهید.
گناه شما هر چقدر هم که بزرگ باشد از رحمت خداوند که بزرگتر نیست؟ دامنه رحمت خداوند آنقدر فراگیر است که حتی مشرکان و کفار را هم در بر می گیرد.
شما که بحمد الله مسلمانید و نگین پرافتخار شیعه بر پیشانیتان می درخشد.
باری!
امروز کلید و آدرس آیه ای را به دستتان خواهم سپرد که به تعبیر کثیری از مفسران، امیدبخش ترین آیه قران کریم است.
آیه ای که در پیشانی قاب این پنجره نشسته و بر آبشار نگاهتان همچنان جاری است، شاید تنها آیه ای است که با هر کلمه اش روزنه ای از رحمت، مهر و امید گشوده شده است.
البته کلام الهی سراسر نور و رحمت است اما آیه یاد شده به دلایلی که ذیلا خواهم آورد یکی از غرر آیات رحمت ربانی است:
1. کلمه "قل ...": شگفت نیست که پیام بشارت خداوند را کسی اعلام می کند که به تعبیر قرآن «رحمة للعالمین» است.(انبیاء/107)
2.حرف ندای "یا": در این آیه، انسان این بها و منزلت را یافته که طرف خطاب مستقیم خداوند رحمن قرار بگیرد.
3. تعبیر"عبادی": در خطاب فوق همه انسانها اعم از مومن و کافر، مسلمان و مشرک، با وصف شرافت آفرین «عبادی" مخاطب اند.
4. "اسرفوا": اسراف به معنای خروج از جاده اعتدال و تجاوز از حد هر چیزاست هرچنداغلب درخرج کردن اموال کاربرد یافته است. تعبیر به اسراف به جای ظلم، جنایت و گناه، نشان از لطف دیگر الهی است.
5. "علی انفسهم": آوردن این عبارت به این معناست که گرد هیچ از یک از گناهان انسان بر دامن خدا نخواهد نشست، به عبارت دقیقتر، معصیت آدمی ضرر و زیانی به شأن و منزلت خداوندی نمی زند، بلکه دود آن به چشم خود انسان خواهد رفت. حق تعالی با این عبارت نصیحت آمیز، نگرانه و دلسوزانه آدمی را از سقوط در دره تباهی و گناه هشدار می دهد.
5. "لا تقنطوا": قنوط در اصل به معنای یأس از خیر است. در آیه مورد بحث ناامیدی از رحمت خدا با عبارت"لا تقنطوا" مؤکّدا نهی شده است.
6."رحمة الله": اسم "الله"جامع جمیع صفات و اسمای حسنای الهی است؛ اضافه شدن جامعترین اسم خدا به "رحمة" او بر گستره فراگیر رحمت حق تعالی دلالتی چند باره دارد.
7. "انّ": با کلمه "اِن" که دلالت بر قطعیت می کند، اطمینان خاطر بندگان را نسبت به حتمی بودن رحمت خداوند فراهم می آورد.
8."یغفر": کلمه"یغفر" فعل مضارع است و چنانکه علمای علم نحو گفته اند.این فعل در جایی کاربرد می یابد که عملی به استمرار انجام شود، بر مبنای آیه شریفه، بخشش و مغفرت الهی امروز و فردا ندارد بلکه دائمی و همیشگی است.
9."الذنوب": کلمه ذنوب جمع ذنب به معنای گناه است. از طرفی الف و لام استغراق نیز بر سر آن آمده است و این هر دو دلالت دارد بر اینکه هر گناهی حتی شرک و ...نیز اگر با شرایط خاص مغفرت همراه باشد بخشیده می شود، شرط آن نیز چنانکه در آیات سپس تر آمده است توبه و پشیمانی است.
10."جمیعا": علاوه بردو مورد پیشین که در بند 9گفته شد، آورددن کلمه"جمیعا" به منزله تاکید دوباره ای است بر بخشش همه گناهان.
11. عبارت پایانی آیه یاد شده مشتمل بر دو صفت از اسماء حسنای الهی است که نشان از رحمت و غفران حضرت باریتعالی دارد؛ آری «انه هو الغفور الرحیم».
اکنون آیا با وجود چنین خدای رحمت گستر مهربانی باز شایسته است که کسی به بهانه ارتکاب معاصی کبیره روی از خالق خود برگیرد و به آفتاب هستی بخش بنده پذیر پشت کند؟!!
شگفتیهای ریاضی قرآن
کتاب عبدالرزاق نوفل اعجاز عددى در قرآنکریم نام دارد و به قلم قرآنپژوه و قرآنشناس دانشور معاصر، آقاى مصطفى حسینى طباطبائى به فارسى ترجمه شده است.
ذیلاً تعدادى از آمار و ارقام شگفتآور عبدالرزاق نوفل نقل مىشود:
- واژه دنیا در قرآن کریم 115 بار بهکار رفته است، و واژه آخرت هم همین تعداد.
- شیاطین 68 مرتبه، ملائکه هم همین تعداد.
- حیات 71 بار، موت هم همین تعداد.
- علم و معرفت ومشتقات آنها 811 بار، ایمان و مشتقات آنهم همین تعداد.
- ابلیس یازده بار، و استعاذه از او هم بههمین تعداد.
- کلمه یوم بهمعناى روز(بهصورت مفرد) 365بار بهتعداد روزهاىسال (شمسى) در قرآن بهکار رفته است. و بهصورت تثنیه و جمع سى بار، بهتعداد روزهاى ماه.
- کلمه شهر بهمعناى ماه، 12 مرتبه در قرآن دیده مىشود بهتعداد ماههاى سال.
اما کتاب دکتر ابوزهراء النجدى قرآنپژوه شیعه من الاعجاز البلاغى و العددى للقرآن الکریم نام دارد و چنانکه از نامش برمىآید بهعربى است و هنوز بهفارسى ترجمه نشده است و از نظر شگفتىهاى ریاضى بهپاى کار رشاد خلیفه و عبدالرزاق نوفل نمىرسد.
ذیلاً چند تناسب و ظرافت عددى قرآنى را که او پیدا کرده و در کتاب پیش گفته آورده است، نقل مىکنیم:
- ساعت/ الساعة در قرآن کریم 24 بار بهکار رفته است به تعداد ساعات شبانهروز.
- سماوات السبع یا سبع سماوات، هفت بار بهکار رفته است.
- «سجد» و مشتقات آن 34مرتبه بهکار رفته است که برابر مجموع سجدههاى هفده رکعت نماز شبانهروزى است، از قرار هر رکعتى دو سجده، جمعاً 34 سجده.
- لفظ صلاة و قیام و اقیموا و مشتقات آن 51 بار بهکار رفته است که برابر با هفدهرکعت نماز واجب و 34 رکعت نماز مستحب شبانهروزى است.
- مشتقات وصى/ توصیه بهتعداد اوصیاى الهى دوازده بار بهکار رفته است.
- لفظ شیعه و مشتقاتش دوازده بار در قرآن بهکار رفته است.
- مشتقات فرقه، 72 بار بهکار رفته است و این بهتعداد 72 فرقه اسلامى است.
در پایان این نکته گفته شود که اینگونه پژوهشها جنبه تفننى دارد، و ارزش طراز اول علمى ندارد.
برگرفته از:
درسنامه علوم قرانی سطح 2، حسین جوان آراسته
اثر قرآن بر دل مؤمنان و ستمگران
"و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین و لا یزید الظالمین الاخسارا"
این آیه شریفه، هشتاد و دومین آیه سوره مبارکه اسرا مىباشد. در این سوره، خداوند چندین بار راجع به قرآن کریم سخن به میان آورده، میفرماید این قرآن، خلق را به راستترین و استوارترین راه هدایت مىکند و اهل ایمان را که نیکوکار باشند به اجر و ثواب عظیم بشارت مىدهد. در آیات 82 الى 100 این سوره خداوند براى بار دوم در این سوره، قرآن کریم را معجزه و آیت پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله معرفى مىکند و همچنین رحمت و برکتش مىخواند.
معناى آیه : کلمه "من" گاهى براى تبعیض و گاهى بیانیه است. علامه طباطبایى کلمه "من " را در این آیه "بیانیه" دانستهاند زیرا شفاء و رحمت مخصوص قسمتى از قرآن نیست بلکه اثر قطعى همه آیات قرآن است. بنابراین معناى آیه به این صورت خواهد شد: "ما آنچه را که شفاء و رحمت است را نازل مىکنیم ..." (1) اما بعضى از مفسران این را احتمال دادهاند که "من" در آیه به همان معناى تبعیض است و اشاره به نزول تدریجى قرآن مىباشد (بخصوص اینکه جمله ننزل فعل مضارع است) در این صورت معناى آیه چنین خواهد شد: "ما قرآن را نازل مىکنیم و هر بخشى از آن که نازل مىشود به تنهایى مایه شفاء و رحمت است و..." (2)
قرآن شفاء است
قرآن رحمت است براى کسى که طالب رحمت بوده و آن را براى خویش بخواهد. قرآن شفاء از برای کفر، شرک، جهل، فساد و هر رذیلتى است، البته براى کسى که بخواهد براى خداوند تعالى خالص شود.
خداوند در میان مؤمنان گروهى را چنین معرفى مىکند که در دلهایشان مرض دارند و این مرض غیر کفر و نفاق صریح است و مىفرماید: "لئن لم ینثه المنافقون و الذین فى قلوبهم مرض و المرجفون فى المدینة لنغرینک بهم" (3) و نیز مىفرماید: "و لیقول الذین فى قلوبهم مرض و الکافرون ماذا ارادالله بهذا مثلا" (4) و اینکه قرآن کریم آن را مرض خوانده قطعا چیزیست که ثبات قلب و استقامت نفس را مختل مىسازد، از قبیل شک و ریب که هم آدمى را در باطن دچار اضطراب و تزلزل نموده به سوى باطل و پیروى هوى متمایل مىسازد و هم با ایمان - البته با نازلترین درجه ایمان منافات ندارد و عموم مردم با ایمان نیز دچار آن هستند و خود یکى از نواقص، نسبت به مراتب عالیه ایمان، شرک شمرده مىشود و خداوند در این باره مىفرماید: "ولا یؤمن اکثرهم بالله الا و هم مشرکون" (5) و نیز مىفرماید: "فلا و ربک لا یؤمنون حتى یحکمون فیما شجر بینهم ثم لا یجدون فى انفسهم حرجا مما قضیت و سلموا تسلیما " (6)
اما چرا خداوند قرآن را شفاى دل مؤمنین نامیده است؟
قرآن کریم با حجتهاى قاطع خود، شکها و تردیدها را در راه عقاید حق از بین برده با مواعظ شافى خود و داستانهاى آموزنده و عبرتانگیز، مثلهاى دلنشین، وعده و وعید، انذار و تبشیرش و احکام و شرایعش با تمامى آفات دلها مبارزه کرده همه را ریشهکن مىسازد، بدین جهتخداوند قرآن را شفاى دل مؤمنان نامیده است. (7) مسعدة بن صدقة از امام جعفر صادق علیه السلام نقل مىکند که "و انما الشفاء فى علم القرآن" (8)
چرا خداوند بعد از اینکه قرآن را شفاء براى مؤمنان معرفى مىکند آن را رحمت نیز مىخواند؟
رحمت افاضهاى است که به وسیله آن کمبودها جبران گشته حوایج برآورده مىشود. قرآن دل آدمى را به نور علم و یقین روشن مىسازد و تاریکیهاى جهل و شک را از آن دور مىکند و آن را به زیور ملکات فاضله مىآراید. (9) آیت الله مکارم شیرازى مىنویسد: "شفاء" اشاره به "پاکسازى"، و "رحمت" اشاره به "نوسازى" است (10) قرآن براى مردم و اهل قرآن رحمت است و شکى در آن نیست و اهل قرآن کریم، ائمه هدى هستند که خداوند مىفرمایند: "ثم اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا." (11)
قرآن براى کسانى رحمت است که به فرایض آن عمل مىکنند و آنچه را که در قرآن حلال استحلال، و آنچه را که حرام است، حرام مىدانند. پس اینان مؤمنان هستند که وارد بهشت مىشوند و عذاب نمىشوند، بلکه از عذاب نجات مىیابند. (12) همچنین در قرآن، شفا از افراط و تفریط در تفکرات و شعور انسان است. پس این قرآن، عقل را از راههاى غیر حقیقى حفظ مىکند، انسان را در راههایى که مثمر ثمر باشد، آزاد مىگذارد، او را از استفاده کردن نیرو و توانش در جاهایى که فایده ندارد، باز مىدارد، به او برنامه سالم دقیق مىدهد، فعالیت انسان را نتیجهدار کرده، از راههاى غیر حقیقى باز مىدارد. (13)
قرآن مؤمنان را صحت و استقامت افزوده و سعادتى بر سعادتشان اضافه مىکند
و اگر در کافران هم چیزى بیفزاید، چیز جز نقص و خسران نخواهد بود
قرآن رحمت است براى کسى که طلب رحمت مىکند و رحمت را براى خویش مىخواهد. قرآن شفاء از کفر، شرک، جهل، فساد و هر رذیلتى است، البته براى کسى که بخواهد براى خداوند تعالى خالص شود. (14)
قرآن کریم از آن جهت که شفاء است، اول دل را انواع مرضها و انحرافات پاک مىکند و زمینه را براى جاى دادن فضایل آماده مىسازد; از آن جهت که رحمت است صحت و استقامت اصلى و فطرى دل را به او باز مىگرداند; از آن جهت که شفاء است محل دل را از موانعى که ضد سعادت است پاک کرده آماده پذیرش سعادت مىسازد; از آن جهت که رحمت است هیبت سعادت به او داده نعمت استقامت و یقین را در آن جایگزین مىکند. بنابراین قرآن کریم هم شفاء استبراى دلها و هم رحمت; همچنانکه هدایت و رحمتبراى نفوسِ در معرضِ ضلالت است. "ماهو شفاء و رحمة" (15) نظیر آیه "هدى و رحمة لقوم یؤمنون" (16) و جمله "و مغفرة و رحمة" مىباشد. (17)
"و لا یزید الظالمین الا خسارا"، مراد از ظالمین قهرا کفار خواهد بود زیرا سیاق آیه بیانگر اثرى است که قرآن در غیر مؤمنان دارد. البته بنا به گفته بعضى از مفسران کفار غیر مشرکین منظور است. و اگر آیه شریفه حکم مزید خسران را معلق بهوصف ظلم کرد براى این بوده که بهعلتحکم هم اشاره کرده باشد و بفهماند که قرآن در ایشان جز زیاد شدن خسران اثرى ندارد; زیرا با ارتکاب کفر به خود ستم کردهاند.
کلمه "خسار" به معناى ضرر دادن از اصل سرمایه است، کفار مانند همه افراد یک سرمایه اصلى داشتند و آن دین فطریشان بود که هر دل ساده و سالمى به آن ملهم است، ولى ایشان به خاطر کفرى که به خدا و آیات او ورزیدند از این سرمایه اصلى کاستند و چون به قرآن کفر ورزیدند و بدون منطق و دلیل بلکه به ستم از آن اعراض نمودند، همین قرآن خسران ایشان را دو چندان نموده نقصى روى نقص قبلیشان اضافه کرد.
رحمت افاضهاى است که به وسیله آن کمبودها جبران گشته حوایج برآورده مىشود. قرآن دل آدمى را به نور علم و یقین روشن مىسازد و تاریکیهاى جهل و شک را از آن دور مىکند و آن را به زیور ملکات فاضله مىآراید
البته این در صورتى است که از آن فطرت اصلى چیزى در دلهایشان مانده باشد و گرنه هیچ اثرى در آنها نخواهد داشت و لذا به جاى اینکه بفرماید: "یزید الظالمین خسارا" که به معنى "در ستمگران خسران را زیادتر مىکند" فرمود: " ولا یزیدالظالمین الاخسارا" که به معنى "در ظالمان اثرى جز خسران ندارد" یعنى در آن کسانى که از فطرت اصلیشان چیزى نمانده هیچ اثر ندارد و در آن کسانى که هنوز از موهبت فطریشان مختصرى مانده این اثر را دارد که کمترش مىکند. (18) این خسران و نقصان نیز از جهت تکذیب و کفر آنها به قرآن کریم است.
همچنین خداوند مىفرماید: "فزادتهم رجسا الى رجسهم". (19) در این قسمت زیاد شدن خسران کفار را خداوند مجازا به خود قرآن نسبت داده زیرا خسران ایشان در حقیقت اثر کفر خود آنان و سوء اختیارشان و شقاوت نفوسشان است. (20) در حدیثى که منسوب به امام محمد باقر علیه السلام است مىخوانیم که حضرت مىفرمایند: جبرئیل بر پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله نازل شد و فرمود: "و لا یزید الظالمین آل محمد حقهم الاخسارا". (21)
با این اوصاف که خداوند قرآن کریم را شفاء و رحمتبراى مؤمنان خوانده در واقع آن را به عنوان یک دارو براى امراض جسمى و روحى معرفى کرده است. داروى دردهاى جسمانى غالبا اثرهاى نامطلوبى روى ارگانهاى بدن مىگذارند تا آنجا که در حدیث معروفى آمده: "هیچ دوایى نیست مگر اینکه خود سرچشمه بیمارى دیگرى است." (22) اما این داروى شفابخش هیچگونه اثر نامطلوب روى جان و فکر و روح آدمى ندارد، بلکه برعکس تمامى آن خیر و برکت است. در یکى از عبارات نهج البلاغه مىخوانیم: "شفاء لا تخشى اسقامه " یعنى اینکه "قرآن داروى شفابخشى است که هیچ بیمارى از آن بر نمىخیزد." (23) کوتاه سخن این که قرآن مؤمنان را صحت و استقامت افزوده و سعادتى بر سعادتشان اضافه مىکند و اگر در کافران هم چیزى بیفزاید، چیز جز نقص و خسران نخواهد بود.